قرآن کریم به استناد آیه ی شریفه ی [ما آتاکم به فاتخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حجت می داند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به تصریح روایات متعدد و آیه ی شریفه ی [اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم] اهل بیت (علیهم السلام) و در صدر آنان امیرالمومنین (علیه السلام) را به عنوان حجت معرفی می نمایند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میراث خود را قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می نماید و تصریح می کند که این دو از هم جدا شدنی نیستند. در نتیجه مشروعیت کلام اهل بیت (علیهم السلام) به بیان قرآن و بیانات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و همه ی کلام اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می شود بیان خدا. یعنی حقیقت قرآن نزد پیامبر است و پس از او نزد اهل بیتش و حقیقت قرآن و اهل بیت پیامبر غیر قابل انفکاک هستند. با این مقدمه به استقبال خطبه حضرت امیر می رویم. امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: {انتفعوا ببیان الله} از بیان خداوند نفع ببرید. گاهی بدون توجه به ارتباط بین قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به این جمله می رسیم. در این شرایط این جمله نمی تواند نقشی در زندگی ما داشته باشد. اما وقتی این جمله به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) وصل شد آن وقت است که دریا دریا بیان پیش روی ما قرار می دهد.
شرح خطبه: «بیان» از «بین» است. بیان، مبین، تبیان، مبین از ریشه ی «بین» به معنای فاصله هستند. مثل «فرق» که نام قرآن (فرقان) ریشه در آن دارد یعنی فارق بین حق و باطل، فارق بین درست و نادرست، فارق بین زشت و زیبا و فارق بین کفر و ایمان. بیان قرآن فاصله بین خوب و بد، حلال و حرام، شرک و کفر و نفاق، اخلاق رذیله و فضیله و امثال آن را تبیین می کند. استعمال این کلمه در قرآن زیاد نیست اما آیات بسیاری قرآن را کتاب مبین به معنای بیان کننده مطرح کرده است: [هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین] این -کتاب- بیانی است برای مردم و هدایت و موعظه ای است برای متقین. {انتفعوا ببیان الله} کلمات حضرت هر کدام در ارتباط با دیگری است. یعنی توضیح بیان در انتفعوا آمده است و بیان در انتفعوا معنا شده است. {و اتعضوا به مواضع الله} و بوسیله ی آن موعظه بپذیرید از موعظه های خداوند. موعظه به کلامی گفته می شود که در قلب انسان اثر خاص دارد. یعنی انسان را از درون متحول کرده تحت تأثیر قرار می دهد. موعظه با دستور که در آن انسان از روی ترس یا اجبار یا احترام آن را می پذیرد تفاوت دارد. حتی با خیرخواهی هم تفاوت دارد زیرا خیرخواهی نیز نصیحت است اما وقتی به گونه ای نصیحت کنیم که کسی از درون متحول شود و با میل باطنی و علاقه ی قلبی کاری انجام دهد این موعظه است. وقتی حضزت می فرمایند {و اتعضوا به مواضع الله} یعنی کلام قران موعظه است و می تواند انسان را از درون متحول کند. مثلا در بیان قرآن داریم قرآن به انسان عزت میدهد: [ان العزه لله جمیعا] و [انه لکتاب عزیز] پس انسان قرآنی باید عزتمند باشد نه خوار و ذلیل. بنابراین نفع قرآن در زندگی انسان از همین دنیاست تا قیامت. این عزت تاریخ مصرف ندارد و در دنیا عزیز و در قیامت هم عزیز محشور میشود.
در جای دیگر قرآن میفرماید: [و انه لقرآن کریم] و [و لقد کرمنا بنی آدم] یعنی قرآن به انسان کرامت می دهد. همه ی تلاش های انسان هم برای کرامت است. پس به نفع انسان است که کریم پرورش یابد. اگر انسان در پرتو قران به کرامت رسید نفعش را از قران گرفته است. این مسأله در مورد عبادت هم همین بیان را دارد. قرآن اولا عبادت را فطری می داند. ثانیا می گوید ما آدمی نداریم که عبادت نکند، لکن معبود ها متفاوتند. برخی معبودشان شیطان است و برخی معبودشان خدا. خدا می خواهد انسان با او هماهنگ و همراه باشد نه شیطان. انتفعوا یعنی از عبادت خود نفع ببرید عبادت باید در همه امور انسان نقش داشته باشد. در اقتصاد، در روابط اجتماعی، در سیاست و امثال آن. اما کدام عبادت نافع است؟ عبادتی که فقط برای ثواب است نافع نیست. عبادت نافع هم در دنیا هم در آخرت نقش آفرینی دارد. عبادت نافع عبادتی است که قرآن کریم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) فرموده اند.
آری سرار قرآن نصیحت است و در واقع نصیحت یکی از رسالتهای انبیاست. به عنوان یک نمونه از نصایح انبیاء الهی می توان به داستان چند تن از پیامبران (علیهم السلام) اشاره کرد. حضرت نوح به قوم خود می فرمایند: [ابلغکم رسالات ربی و انصحوا لکم و اعلموا من الله] (اعراف/52) حضرت هود خطاب به قوم خویش فرمودند: [ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین] (اعراف/68) حضرت صالح (علیه السلام) نیز به امت خویش فرمودند: [و لقد ابلغ رسالات ربی و نصحت لکم و لکن لاتحبون الناصحین] (اعراف/79) این آیات نشان می دهند که همه پیامبران (علیهم السلام) اهل نصیحت بوده اند. البته نصیحت دو گونه است: حقیقی و دروغین. نمونه بارز نصیحت دروغین نصیحت شیطان است به آدم وقتی که می خواهد آنها را گمراه کند قسم می خورد که من برای شما نصیحت کننده و خیرخواه شما هستم. در نقطه ی مقابل نصیحت ائمه اطهار (علیهم السلام) در واقع رعایت امانت الهی است. در نصیحت دیگران وقتی رضای خدا و فهم و درک و بیان و فرقان و قرآن در میان باشد نصیحت حقیقی و الهی است و وقتی بر اساس هوای نفس و تمایلات و بدون رعایت امانت باشد نصیحت شیطانی است.
نکته آخر اینکه: در این هر سه جمله ی عبارت {و انتفعوا ببیان الله و اتعضوا به مواضع الله و اقبلوا نصیحة الله} خداوند محور است. حضرت نفرموده اند که نصیحت من یا پیامبر، بلکه فرموده اند نصیحت خداوند و همه باید منتهی به اطاعت الهی باشد. اما انسانها در برابر مواعظ الهی دو دسته اند عده ای که وقتی برایشان قرآن می خوانی روی بر می گردانند و اعتراض می کنند و به لهو الحدیث روی می آورند تا قرآن و اثر آن بر دیگران را خنثی کنند. این ها کسانی هستند که به بیان خودشان -چه موعظه کننده ای باشد چه نباشد- فرقی به حالشان نمی کند: [قالوا سواء علینا ا وعظت ام لم تکن من الواعظین] (شعراء/136) و دسته ی دیگر کسانی هستند که با استماع آیات وحی از درون متحول می شوند و تحت تأثیر قرار میگیرند. حضرت به این افراد می فرمایند: از موعظه های خدا موعظه پذیری داشته باشید. [یا ایها الناس قد جاءکم موعظه من ربکم و شفاعه لما فی الصدور] موعظه های الهی یعنی قرآن و قران هم بیان است و هم فارق و هم موعظه و بدین وسیله انسان های شایسته را تحت تأثیر قرار می دهد. سپس حضرت می فرماید: {و اقبلوا نصیحة الله} نصیحت خداوند را بپذیرید.
باید توجه داشت که بیان بودن با موعظه بودن فرق دارد. موعظه بودن هم بانصیحت بودن تفاوت دارد و همه این مراحل باید به ترتیب رعایت شوند. گاهی ما ترتیب این مراحل را رعایت نمی کنیم و لذا نتیجه هم نمی گیریم. مانند بحث امر به معروف و نهی از منکر که گاهی باید نقش انسان در آن آموزشی باشد. گاهی حتی جای موعظه هم نیست و باید برای فرد مسائل امر به معروف را بیان کرد. گاهی برای عقل انسان مسائل دینی قابل فهم نیست. این به معنای تعارض عقل و دین نیست. بلکه به این معناست که دین فوق عقل است و عقل در مرحله ای نمی تواند آن را درک کند یا موانعی مانع درک ان میشود. مانند هوای نفس، جهل و امثال آن. و گر نه {کل ما حکم به الشرع حکم به العقل} پس اول باید آموزش داد و بیان کرد و تفاوت میان حق و باطل را مشخص نمود، بعد موعظه نمود. یعنی حرف های تاثیرگذار به کار برود، در مرحله بعد نصیحت و در آخرین گام امر به معروف و نهی از منکر نمود. ولی گاهی ما از آخر شروع می کنیم. یعنی بلافاصله به سراغ امر به معروف می رویم و لذا نتیجه نمی گیریم. البته زمانی که اشتباه روشن است، -مثل رشوه، دزدی و ظلم- در همان مرحله اول باید امر به معروف و نهی از منکر کرد.
نکته ی دیگری هم از این خطبه می توان نتیجه گرفت و آن این که حضرت می فرمایند: {انتفعوا ببیان الله} از بیان خدا نفع ببرید. توضیح این که وقتی همه ی امکانات فراهم است، نفع شما در استفاده از آن می باشد. مثلا وقتی زمین مناسب و آب فراوان است نفع انسان در بهره برداری از آن است. وقتی استعداد های انسانی و زمینه های نورانی وحی الهی و قران کریم هست، -که حضرت این چنین تعبیر می کنند که دین آب جاری و وجود شما زمین مساعد است- باید از این بیان الهی نفع خود را برد. آیا قرآن فقط برای نفع آخرت است ؟ در پاسخ باید گفت که: چنین نیست. بلکه کسی که در دنیا با قرآن زندگی می کند باید همواره منفعت قرآنی در زندگی او دیده شود.
1390/4/26
نظر بدهید |