حجة الاسلام دکتر عابدینی: آزمایش انسان راهی بهسوی خودشناسی و خداشناسی است
گروه فعالیتهای قرآنی: مدرس تفسیر قرآن، آزمایش انسان توسط خداوند را راهی بهسوی خودشناسی و خداشناسی عنوان کرد
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران( ایکنا شعبه قزوین، حجتالاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی، مدرس تفسیر قرآن در جلسه هفتگی تفسیر قرآن که یکشنبه، 30 مهرماه در امامزاده اسماعیل(ع) قزوین برگزار شد با اشاره به تفاوت امتحانهای الهی و امتحانهای بشری گفت: امتحان و آزمایشی که ما انسانها انجام میدهیم بهخاطر جهل و عدم دانشی است که به موضوع خاص داریم و امتحان راهی است تا جهل ما نسبت به موضوع مشخص شود و بعد از امتحان هم چیزی به داشتهها و دانش طرف مورد امتحان اضافه نمیشود.
وی افزود: اما امتحان الهی برخاسته از جهل نیست و خداوند اصلاً نیازی به امتحان کردن ما ندارد و ما انسانها هستیم که بعد از امتحان شدن تغییراتی اساسی در زندگی و نوع رفتار ما بوجود میآید و امتحان راهی برای شناخت خودمان است که چه اندازه در ایمان و اعتقاداتمان ثابت قدم هستیم و ما امتحان میشویم تا شناخته شده و پرورش یابیم.
مدرس حوزه و دانشگاه با اشاره به ریشه لغوی کلمه امتحان گفت: ریشه کلمه امتحان(م ح ن) میباشد و امتحان با واژه محنت که بهمعنای سختی و گرفتاری است هم خانواده میباشد.
حجتالاسلام عابدینی گفت: ما انسانها اگر معنی واقعی امتحان را بهخوبی درک کنیم و بعد مشاهده کنیم که خداوند ما را مورد امتحان قرار نداده و ما را به حال خود رها کرده دچار یاس، ناراحتی، دلسردی و دلواپسی میشویم که چرا خداوند به ما توجه نمیکند و یا اینگونه فکر میکنیم که چه اتفاقی افتاده و ما مرتکب چه عملی شدهایم که خداوند با ما کاری ندارد و ما را کنار زده است.
وی گفت: اصل در مورد مقربان درگاه الهی و حق انسانها، این است که «هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند».
مفسر قرآن با اشاره به جریان حضرت ابراهیم و امتحان الهی ایشان از طریق آتش گفت: وقتی حضرت ابراهیم(ع) در آتش جهل، شرک و بتپرستی افکنده میشد فرشتگان الهی نزد ابراهیم آمدند و گفتند که آیا میخواهی تورا از آتش نجات دهیم یا نه؟ حضرت ابراهیم جواب داد مگر غیر از این است که محبوب من خواسته مرا در آتش سوزان ببیند پس من هم به این خواسته الهی گردن مینهم تا خواسته محبوبم محقق شود.
مدرس حوزه و دانشگاه با تشبیه دنیا به مدرسه و محل آزمون گفت: دنیا مدرسهای است که معلم آن خدا، شاگرد و محصلش انسان و مدرسه هم مدرسه خداست و هر رفتار، گفتار و کرداری که در زندگی انجام میدهیم نوعی امتحان است پس ما باید ببینیم که چگونه از عهده امتحان و آزمون الهی برمیآییم و بر اساس خواست و مشیت خدا زندگی میکنیم.
وی با اشاره به آیه 3 سوره حجرات(إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ: کسانىکه پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو مىکشند همان کسانند که خدا دلهایشان را براى پرهیزگارى امتحان کرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است) گفت: عواملی مثل غرور، تجملگرایی، خودخواهی، تکبر، هوا پرستی و خودبزرگبینی دل را تیره میکند و خداوند بهوسیله امتحان اینها را پاک میکند تا دل انسان صاف شود و هنگامی که این اتفاق افتد نماز، روزه و اخلاق آدمی جور دیگری میشود و میتوان گفت که آدم، آدم دیگری میشود و تحول واقعی در انسان بهوجود میآید.
حجتالاسلام عابدینی گفت: هنگامیکه انسان آزمایشهای الهی را با موفقیت و سربلندی پشت سر میگذارد تبدیل به طلای نابی میشود که نمیتوان بر روی آن قیمت گذاشت.
مفسر قرآن با اشاره به آیه 79 سوره انعام(إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ: من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را بهسوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم) گفت: بهخاطر همین تاثیر امتحانها و آزمایشهای الهی بود که حضرت ابراهیم چنین سخنی را بر زبان جاری کرد زیراکه وجودش در کوره آزمایشات الهی ذوب و تبدیل به وجودی ارزشمند شده بود و ما هم اگر بخواهیم قیمتی شویم باید در کوره و آزمایشگاه خداوند گداخته و ذوب شویم تا زواید از ما زدوده شود و خالص انسانی ما باقی بماند.
حجتالاسلام عابدینی از حضرت زینب(س) به عنوان نمونهای دیگر از انسانهای آزمایش شده توسط خداوند نام برد و گفت: کربلا محلی برای آزمایش این بانوی بزرگوار بود که ایشان سربلند از آزمایشهای الهی بیرون آمد که نتیجه آن در جمله زیبای(ما رایت الا جمیلا) تبلور یافت.
وی افزود: جملات نورانی امام راحل هم که محصول سختیها و امتحانهایی بود که با سربلندی از آنها بیرون آمده بود و به همین دلیل بود که در آخر عمر خویش گفت: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و بهسوی جایگاه ابدی سفر میکنم.
مدرس حوزه و دانشگاه امتحان را وسیلهای برای خالص شدن وجود انسان مطرح کرد و گفت: شیطان از راههای مختلفی همچون مال و مقام درصدد فریب انسان برمیآید و اگر خدای نکرده ناخالصی در انسان وجود داشته باشد در دام شیطان گرفتار میشود و امتحان وسیلهای برای خالص شدن روح انسان است.
مفسر قرآن با اشاره به آیه 96 سوره نحل(إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ: چرا که او را بر کسانى که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل مىکنند تسلطى نیست) گفت: اگر کسی امتحان شود و سربلند از این امتحان بیرون بیاید دیگر راهی نفوذی برای شیطان باقی نمیماند اما هنوز راه برای نفوذ ابلیس باز است و تنها بندگان مخلص خداوند از مکر و حیله ابلیس در امان هستند که در آیات 82 و 83 سوره«ص» (قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ?82? إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ?83?: گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مىبرم(82) مگر آن بندگان مخلص تو را(83)) به این امر اشاره شده است.
منبع : خبرگزاری ایکنا
نظر |
در نهج البلاغه سخن در مورد قرآن کریم بسیار است وهیچ نامه حکمت و خطبه ای یافت نمیشود که از قرآن نشات نگرفته باشد کلام حضرت علی(ع) هم ریشه در قرآن دارد هم تفسیری است بر قرآن و چیز جدایی از قرآن نیست <شاید یکی از حکمتهای نام گذاری آن تحت عنوان برادر قرآن نیز همین امر باشد اما توجه ویژه ما به خطبه 176 به دلیل نگاه مستقیم آن به قرآن کریم است حضرت علی (ع) بعد از اینکه مردم را به استفاده از قرآن و پند گرفتن از اندرزهایش دعوت کرد فرمودند:{فان الله قد اعذر الیکم بالجلیه واتخذ علیکم الحجه} بدرستیکه خداوند آشکارا جای عذری برای شما نگذاشته وحجت را بر شما تمام کرده.همان طور که آشکار است خداوند هیچ جای عذرآوردن برای انسان نگذاشته تا انسان به واسته آن به درگاه عدل الهی شکایت بکند.اگر بنده بگوید من به قرآن اهمیت ندادم , خداوند در جوابش می گوید من طوری مطرح نکردم که به آن اهمیت ندهی اگر بنده بگوید حجت در مورد خدا و پیغمبر و قیامت برای من به اتمام نرسیده بود جواب خواهد شنید ما به صراحت بیان نمودیم و تو ظالم بودی که ایمان نیاوردی وحجت روشن خدا را نادیده گرفتی ویا در قیامت بنده چنین ادعا کند که: من چنین فرض کردم که پیامبر تمام ای حرفها را از خود بافتهاما پاسخ : قرآن کریم در رابطه باحقانیت خود طی سه مرحله مبارز طلب نموده است که اتمام حجتی واضح است برای هر انسانی با هر دینی.
1-مرحله اول آیه 88 سوره اسراء که در آن میفرماید{قل لئن اجتمعتالانس والجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا} بگو اگر انس وجن گرد آیند که نظیر این قرآن را بیاورند و اگر بعضی از آنان پشتیبان گروهی دیگر باشند هرگز نمی توانند نظیر آن را بیاورند.لازم به ذکر است که در قرآن نگفته جمع شوند بلکه فرموده اگراجتماع کنند باید توجه داشت که در کلمه اجتماع کردن گاهی انگیزه و جدیت وجود دارد.شاید یکی از دلایل آن این باشد که عمدتا افعال جمعی به نتیجه و هدف نزدیکترند تا کار های انفرادی.نکته دیگر اینکه این ادعا ی قرآن مختص به زمان رسول الله نیست بلکه تا قیامت استوار است هر چند پیشرفت علم و مادیات با سرعت بسیار بالایی رو به رشد باشد و افکار و اندیشه ها در کنار یکدیگر قرار بگیرند و به راحتی باهم ارتباط برقرار کنند یقینا مثل قران را نخواهند آورد.خداوند در این مرحله به آنها تخفیف داده و فرمودند:نه اینکه شما بتوانید تمام قرآن را بیاورید و این لقمه در محال هم از دهان شما بزرگتر است پس اگر میتوانید 10 سوره به مانند قرآن بیاورید.توجه کنید که سوره های ابتدایی قرآن که بر پیامبر نازل شد سوره های مکی اند که از سوره های کوتاه قرآن هستند یعنی به طور فرض اگر آنها میتوانستند 10 سوره به اندازه سوره مبارکه کوثر بیاورند در حالی که به سختی به یک خط رایج کتابی می رسد باز هم برنده بودند.نکته قابل توجه بعدی این است که این دعوت قرآن به مبارزه در اوج قدرت طرف مقابل اوست.یعنی زمانی که قرآن چنین دعوتی میکند اعراب در اوج ادبیات خود می درخشند و به قول برخی نویسندگان شعر و شتر و شمشیر تمام عقل و هوش اعراب را به خود جمع کرده بود.
2-در مرحله دوم ایه 13سوره هود خداوند می فرماید{ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریا و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین}یا میگویند آنرا پیامبر از خودش ساخته بگو اگر راست میگویید 10 سوره ای همانند آن بیاورید و هر کس را که میتوانید در برابر خداوند به کمک بخوانبد.
3-در مرحله سوم خداوند در آیه 23و24 بقره می فرماید{و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله وادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین} و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم شک دارید اگر راست میگویید سوره ای همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند یاری بخواهید.
{فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقواالنار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرینولی اگر چنین نکردید که هرگز نخواهید کرد از آتشی که هیزم آن انسان و سنگ هاست و برای کافران آماده شده است بپرهیزید.درآیه 38 سوره یونس نیز شبیه همین کلام را می فرماید.پس از این مراحل کار به جایی می رسد که میفرماید :تنها یک سوره مانند قرآن بیاورید نکته بعدی در جهل و غرور برخی اعراب در زمان پیغمبر است چنانچه نقل شده سکه ای از آنان بر زنین می افتاد به خاطر آن سکه طلا هرگز خم نمی شد تا مبادا غرورشان لکه دار شود. و این هم تاکید دیگر است بر گفته خداوند متعال که فرمودند:صدق الله العلی العظیم. گفتار بالا تنها پاسخ به یک سوال در طی سه مرحله بود تا ببینیم منظور حضرت علی در ابتدای خطبه 176 مبنی بر اینکه خداوند حجت را بر بندگانش تمام کرده وجای هیچ عذری باقی نگذاشته چیست؟ بله جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی ماند بلکه هر انسانی با هر مرام و مسلکی باشد باید آن را بپذیرد دولت های اسلام ستیز غرب تا به حال از هیچ فعالیتی مبنی بر ضربه زدن به اسلام و مسلمین کوتاهی نکرده اند حال ما پیشنهادی باکمال اطمینان به آنها میدهیم و آن اینکه : آنها تمام ادبا مورخان شاعران مفسران و اهل خبره در هر زمینه ای را که میشناسند دعوت کنند و هرگز نخواهند توانست آیه ای به مانند قرآن بیاورند.همینطور که فرآن باصراحت و بدون ابهام بسیاری از موارد را بیان کرده است که باوجود صراحت اظهر من الشمس آن جای هیچ گونه عذری باقی نمی ماند و هر انسانی به قلب سلیم خود رجوع کند آنها را در می یابد. آری نسخه قرآن در فطرت انسان موجود است و زین رو قرآن ذکر اسست و پیغمبر مذکر قرآن و فطرت پاک آدمی دو نسخه از یک کتابند . خداوند در آیه 23سوره بقره خطاب بر منکرین قرآن ازآنها دعوت می کند تا شاهدانی در این رابطه بیاورند و باید توجه داشت که شاهد در رابطه با عهد و پیمان بین خدا و خلق باید معتبر باشد منکرین قرآن شاهدانی برای خودشان قرار میدهند و این عهد و میثاق همان پیمانی است که انسان را در زمین اسیر خود کرده و آدمی همواره به دنبال این عهد و پیمان می گردد و اگر به بت خانه و دنیا و اسبابش رو بیاورد به دنبال آن عهد و میثاق است لکن با آدرسی اشتباه .البته باید توجه داشت که خداوند آدم و بنی آدم رادر بسیاری از مواقع مثل مورد اخیر شاهد قرار داده است و آدم و بنی آدم خود مفهومی دقیق و پیچیده دارد که هر موجودی را صرف داشتن دو دست وپا و ظاهری انسان وار بنی آدم نمی داند /که یکی از موارد آن موارد داستان نعیم ابن منصور اشجعی است که از سرکردگان و رئسای منافقین به حساب می آمد و او به آن حد در نفاق و کفر غوطه ور بود که خداوند با برداشتن هرگونه ادات تشبیه مستقیما او را شیطان معرفی کرد و در آیه 175 آل عمران در مورد او چنین می فرماید: {انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه... }آن شیطان است که دوستدارانش را می ترساند .در ادامه خطبه حضرت چنین می فرماید{و بین لکم محابه من الاعمال و مکارهه منها لتتبعوا هذه و تجتنبواهذه} (و روشن ساخت)و بیان کرد برای شما هر عملی را که دوست می دارد یا ناخوش میشمارد تا از یکی دور شوید و به دیگری نزدیک شوید (تبعیت کنید)در اینجا نمونه هایی از موارد مورد پسند خداوند و چند مورد از اعمالی که خداوند دوست ندارد را ذکر می کنیم :
02/05/1390
1-آیه 76 سوره آل عمران /وفای به عهد
2-آیه 159 سوره آل عمران /مشورت و تصمیم گیری و توکل و اعتماد به خدا
3-آیه 13 سوره مائده /گذشت و عفو و بزرگواری و دوست داشتن محسنین
4-آیه 108 سوره توبه /شرک جدی ترین آلودگی و ناپسند نزد خدا
5-آیه 146 سوره آل عمران /صبر و استقامت و عدم ترس از دشمنان خدا
6-آیه 57 سوره آل عمران /خداوند ستمکاران را دوست ندارد
7-آیه 23سوره حدید /تلاش برای دوری از غرور
8- آیات 77 و 76 سوره قصص/تلاش احسان پرهیز از فتنه و فساد
9- آیه 18 سوره لقمان /دوری از غرور و کبر
قرآن کریم به استناد آیه ی شریفه ی [ما آتاکم به فاتخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حجت می داند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به تصریح روایات متعدد و آیه ی شریفه ی [اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم] اهل بیت (علیهم السلام) و در صدر آنان امیرالمومنین (علیه السلام) را به عنوان حجت معرفی می نمایند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میراث خود را قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می نماید و تصریح می کند که این دو از هم جدا شدنی نیستند. در نتیجه مشروعیت کلام اهل بیت (علیهم السلام) به بیان قرآن و بیانات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و همه ی کلام اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می شود بیان خدا. یعنی حقیقت قرآن نزد پیامبر است و پس از او نزد اهل بیتش و حقیقت قرآن و اهل بیت پیامبر غیر قابل انفکاک هستند. با این مقدمه به استقبال خطبه حضرت امیر می رویم. امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: {انتفعوا ببیان الله} از بیان خداوند نفع ببرید. گاهی بدون توجه به ارتباط بین قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به این جمله می رسیم. در این شرایط این جمله نمی تواند نقشی در زندگی ما داشته باشد. اما وقتی این جمله به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) وصل شد آن وقت است که دریا دریا بیان پیش روی ما قرار می دهد.
شرح خطبه: «بیان» از «بین» است. بیان، مبین، تبیان، مبین از ریشه ی «بین» به معنای فاصله هستند. مثل «فرق» که نام قرآن (فرقان) ریشه در آن دارد یعنی فارق بین حق و باطل، فارق بین درست و نادرست، فارق بین زشت و زیبا و فارق بین کفر و ایمان. بیان قرآن فاصله بین خوب و بد، حلال و حرام، شرک و کفر و نفاق، اخلاق رذیله و فضیله و امثال آن را تبیین می کند. استعمال این کلمه در قرآن زیاد نیست اما آیات بسیاری قرآن را کتاب مبین به معنای بیان کننده مطرح کرده است: [هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین] این -کتاب- بیانی است برای مردم و هدایت و موعظه ای است برای متقین. {انتفعوا ببیان الله} کلمات حضرت هر کدام در ارتباط با دیگری است. یعنی توضیح بیان در انتفعوا آمده است و بیان در انتفعوا معنا شده است. {و اتعضوا به مواضع الله} و بوسیله ی آن موعظه بپذیرید از موعظه های خداوند. موعظه به کلامی گفته می شود که در قلب انسان اثر خاص دارد. یعنی انسان را از درون متحول کرده تحت تأثیر قرار می دهد. موعظه با دستور که در آن انسان از روی ترس یا اجبار یا احترام آن را می پذیرد تفاوت دارد. حتی با خیرخواهی هم تفاوت دارد زیرا خیرخواهی نیز نصیحت است اما وقتی به گونه ای نصیحت کنیم که کسی از درون متحول شود و با میل باطنی و علاقه ی قلبی کاری انجام دهد این موعظه است. وقتی حضزت می فرمایند {و اتعضوا به مواضع الله} یعنی کلام قران موعظه است و می تواند انسان را از درون متحول کند. مثلا در بیان قرآن داریم قرآن به انسان عزت میدهد: [ان العزه لله جمیعا] و [انه لکتاب عزیز] پس انسان قرآنی باید عزتمند باشد نه خوار و ذلیل. بنابراین نفع قرآن در زندگی انسان از همین دنیاست تا قیامت. این عزت تاریخ مصرف ندارد و در دنیا عزیز و در قیامت هم عزیز محشور میشود.
در جای دیگر قرآن میفرماید: [و انه لقرآن کریم] و [و لقد کرمنا بنی آدم] یعنی قرآن به انسان کرامت می دهد. همه ی تلاش های انسان هم برای کرامت است. پس به نفع انسان است که کریم پرورش یابد. اگر انسان در پرتو قران به کرامت رسید نفعش را از قران گرفته است. این مسأله در مورد عبادت هم همین بیان را دارد. قرآن اولا عبادت را فطری می داند. ثانیا می گوید ما آدمی نداریم که عبادت نکند، لکن معبود ها متفاوتند. برخی معبودشان شیطان است و برخی معبودشان خدا. خدا می خواهد انسان با او هماهنگ و همراه باشد نه شیطان. انتفعوا یعنی از عبادت خود نفع ببرید عبادت باید در همه امور انسان نقش داشته باشد. در اقتصاد، در روابط اجتماعی، در سیاست و امثال آن. اما کدام عبادت نافع است؟ عبادتی که فقط برای ثواب است نافع نیست. عبادت نافع هم در دنیا هم در آخرت نقش آفرینی دارد. عبادت نافع عبادتی است که قرآن کریم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) فرموده اند.
آری سرار قرآن نصیحت است و در واقع نصیحت یکی از رسالتهای انبیاست. به عنوان یک نمونه از نصایح انبیاء الهی می توان به داستان چند تن از پیامبران (علیهم السلام) اشاره کرد. حضرت نوح به قوم خود می فرمایند: [ابلغکم رسالات ربی و انصحوا لکم و اعلموا من الله] (اعراف/52) حضرت هود خطاب به قوم خویش فرمودند: [ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین] (اعراف/68) حضرت صالح (علیه السلام) نیز به امت خویش فرمودند: [و لقد ابلغ رسالات ربی و نصحت لکم و لکن لاتحبون الناصحین] (اعراف/79) این آیات نشان می دهند که همه پیامبران (علیهم السلام) اهل نصیحت بوده اند. البته نصیحت دو گونه است: حقیقی و دروغین. نمونه بارز نصیحت دروغین نصیحت شیطان است به آدم وقتی که می خواهد آنها را گمراه کند قسم می خورد که من برای شما نصیحت کننده و خیرخواه شما هستم. در نقطه ی مقابل نصیحت ائمه اطهار (علیهم السلام) در واقع رعایت امانت الهی است. در نصیحت دیگران وقتی رضای خدا و فهم و درک و بیان و فرقان و قرآن در میان باشد نصیحت حقیقی و الهی است و وقتی بر اساس هوای نفس و تمایلات و بدون رعایت امانت باشد نصیحت شیطانی است.
نکته آخر اینکه: در این هر سه جمله ی عبارت {و انتفعوا ببیان الله و اتعضوا به مواضع الله و اقبلوا نصیحة الله} خداوند محور است. حضرت نفرموده اند که نصیحت من یا پیامبر، بلکه فرموده اند نصیحت خداوند و همه باید منتهی به اطاعت الهی باشد. اما انسانها در برابر مواعظ الهی دو دسته اند عده ای که وقتی برایشان قرآن می خوانی روی بر می گردانند و اعتراض می کنند و به لهو الحدیث روی می آورند تا قرآن و اثر آن بر دیگران را خنثی کنند. این ها کسانی هستند که به بیان خودشان -چه موعظه کننده ای باشد چه نباشد- فرقی به حالشان نمی کند: [قالوا سواء علینا ا وعظت ام لم تکن من الواعظین] (شعراء/136) و دسته ی دیگر کسانی هستند که با استماع آیات وحی از درون متحول می شوند و تحت تأثیر قرار میگیرند. حضرت به این افراد می فرمایند: از موعظه های خدا موعظه پذیری داشته باشید. [یا ایها الناس قد جاءکم موعظه من ربکم و شفاعه لما فی الصدور] موعظه های الهی یعنی قرآن و قران هم بیان است و هم فارق و هم موعظه و بدین وسیله انسان های شایسته را تحت تأثیر قرار می دهد. سپس حضرت می فرماید: {و اقبلوا نصیحة الله} نصیحت خداوند را بپذیرید.
باید توجه داشت که بیان بودن با موعظه بودن فرق دارد. موعظه بودن هم بانصیحت بودن تفاوت دارد و همه این مراحل باید به ترتیب رعایت شوند. گاهی ما ترتیب این مراحل را رعایت نمی کنیم و لذا نتیجه هم نمی گیریم. مانند بحث امر به معروف و نهی از منکر که گاهی باید نقش انسان در آن آموزشی باشد. گاهی حتی جای موعظه هم نیست و باید برای فرد مسائل امر به معروف را بیان کرد. گاهی برای عقل انسان مسائل دینی قابل فهم نیست. این به معنای تعارض عقل و دین نیست. بلکه به این معناست که دین فوق عقل است و عقل در مرحله ای نمی تواند آن را درک کند یا موانعی مانع درک ان میشود. مانند هوای نفس، جهل و امثال آن. و گر نه {کل ما حکم به الشرع حکم به العقل} پس اول باید آموزش داد و بیان کرد و تفاوت میان حق و باطل را مشخص نمود، بعد موعظه نمود. یعنی حرف های تاثیرگذار به کار برود، در مرحله بعد نصیحت و در آخرین گام امر به معروف و نهی از منکر نمود. ولی گاهی ما از آخر شروع می کنیم. یعنی بلافاصله به سراغ امر به معروف می رویم و لذا نتیجه نمی گیریم. البته زمانی که اشتباه روشن است، -مثل رشوه، دزدی و ظلم- در همان مرحله اول باید امر به معروف و نهی از منکر کرد.
نکته ی دیگری هم از این خطبه می توان نتیجه گرفت و آن این که حضرت می فرمایند: {انتفعوا ببیان الله} از بیان خدا نفع ببرید. توضیح این که وقتی همه ی امکانات فراهم است، نفع شما در استفاده از آن می باشد. مثلا وقتی زمین مناسب و آب فراوان است نفع انسان در بهره برداری از آن است. وقتی استعداد های انسانی و زمینه های نورانی وحی الهی و قران کریم هست، -که حضرت این چنین تعبیر می کنند که دین آب جاری و وجود شما زمین مساعد است- باید از این بیان الهی نفع خود را برد. آیا قرآن فقط برای نفع آخرت است ؟ در پاسخ باید گفت که: چنین نیست. بلکه کسی که در دنیا با قرآن زندگی می کند باید همواره منفعت قرآنی در زندگی او دیده شود.
1390/4/26
امام صادق (علیه السلام) انسان ها را در ارتباط با قرآن کریم به چهار دسته تقسیم کرده اند. ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: {الناس اربعة} (کافی/ج2/ص604) مردم چهار دسته هستند. ابان پرسید: فدایت شوم! این چهار دسته چه کسانی هستند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: 1 - {رجل اوتی الایمان و لم یوت القرآن} کسانی که ایمان دارند ولی از قرآن بی بهره هستند. 2 - {و رجل اوتی القرآن و لم یوت الایمان} کسانی که از قرآن بهره مند هستند ولی ایمان ندارند. نکته ای که از این جمله استفاده می شود این است که ممکن است فردی عالم به قرآن باشد ولی ایمان نداشته باشد. 3 - {و رجل اوتی القرآن و اوتی الایمان} و کسانی که هم از قرآن بهره مند هستند و هم ایمان دارند. 4 - {و رجل لم یوت القرآن و لا الایمان} و کسانی که نه از قرآن بهره مند هستند و نه ایمان دارند.
سپس امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به ابان که از حالات این چهار دسته جویا شده بود، فرمود: {اما الذی اوتی الایمان و لم یوت القرآن فمثله کمثل التمرة طعمها حلو و لا ریح لها} دسته ی اول مانند خرما هستند که طعم آن شیرین است ولی هیچ عطری ندارد. یعنی ایمان او طعمی خوش دارد ولی رایحه ی آن مشام کسی را نوازش نمی دهد. چنین کسی نمی تواند حلاوت و شیرینی ایمان خویش را که ریشه در قرآن کریم دارد در میان دیگران انتشار دهد. {و اما الذی اوتی القرآن و لم یوت الایمان فمثله کمثل الآس ریحها طیب و طعمها مر} و دسته ی دوم مانند آس (گیاهی خوش بو و تلخ مزه) هستند که عطری خوش ولی طعمی تلخ دارند. عطر خوش معارف قرآنیشان به واسطه ی مهارت های مختلف قرآنی آنان به مشام دیگران می رسد ولی در فتنه های روزگار طعم تلخ بی ایمانی آنان ذائقه ی دیگران را آزار می دهد. عایشه در پاسخ فردی که از رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانواده سوال کرده بود، گفت: خلقه القرآن. یعنی اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کاملا منطبق بر قرآن کریم است. {و اما من اوتی القرآن و الایمان فمثله کمثل الاترجة ریحها طیب و طعمها طیب} و دسته ی سوم مانند ترنج هستند که هم خوش عطر است و هم مزه ی خوبی دارد. {و اما الذی لم یوت الایمان و لا القرآن فمثله کمثل الحنظلة طعمها مر و لا ریح لها} و دسته ی چهارم مانند حنظله (هندوانه ای وحشی و بسیار تلخ مزه و بدون بو) هستند که طعمی تلخ دارد و در عین حال عطری هم ندارد. مثال بارز این دسته سران دیکتاتور و ستمگر دنیای امروز هستند که در جان آن ها نه اثری از طعم شیرین ایمان هست و نه اثری از رایحه ی خوش قرآن.
باید با ایمان یعنی همان عقیده به سراغ قرآن کریم رفت و با آن ارتباط برقرار کرد. این نکته در زمینه های دیگر مانند نماز و دعا و سایر عبادات هم تسری پیدا می کند. در روایات مشاهده می کنیم که: {رب تال القرآن و القرآن یلعنه} چه بسا تلاوت کننده ی قرآن که در همان حال قرآن او را لعن می کند! تلاوت کننده ای که ایمان و اعتقاد عملی به قرآن نداشته باشد مورد لعن قرآن کریم قرار می گیرد.
در خطبه ی 176 نهج البلاغه (صبحی صالح) امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: {ایها الناس انتفعوا ببیان الله} از بیان خداوند (قرآن کریم) نفع ببرید. یعنی با قرآن ارتباط برقرار کنید، آن را فرا گیرید و تلاوت کنید تا از مثال ها، عبرت ها، قصه ها، انذار ها، تبشیر ها و موعظه های الهی متاثر شوید. {و اتعظوا بمواعظ الله} از موعظه های خداوند متاثر بشوید. امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: {المومن یحتاج الی ثلاثة} (مستدرک الوسائل/ج8/ص329) مومن به سه چیز نیازمند است: 1 - {توفیق من الله عز و جل} توفیق از جانب خداوند متعال و توفیق یعنی موافق بودن با خداوند و معنای دعای شایعی که مومنین در حق هم می کنند و می گویند (موفق باشید) این است که: (با خدا موافق باشید). یعنی همسو و هم جهت با خداوند و نظام الهی حرکت کنید تا موفق باشید. 2 - {و واعظ من نفسه} و موعظه گری از درون. اگر کسی در درون خود موعظه گری نداشته نباشد مواعظ بیرونی روی او اثری نخواهد گذاشت. {و قبول ممن ینصحه} و پذیرش نصیحت کسانی که او را نصیحت می کنند. موعظه یعنی نصیحتی که از درون روی انسان اثر می گذارد و او را دگرگون می کند. نقل شده است که روزی ولید بن عبدالملک درباره ی خودش تفالی به قرآن کریم زد. گذشته از بی اعتبار بودن تفال به قرآن کریم ایه ی شریفه ی [و خاب کل جبار عنید] و زیان کرد هر جبار ستمگری. ولید خشمگین شد و مصحف مبارک را در جایی قرار داده و با تیر و کمان آن را پاره پاره کرد و در ضمن ابیاتی گفت: آری؛ جبار عنید من هستم. برو و به خدای خویش بگو همان جبار عنید من را ورق ورق کرد. چنین فردی هیچ گونه موعظه پذیری از کتاب خدا ندارد. موعظه پذیر بودن یعنی این که با احساس نیاز به سراغ قرآن برویم تا قرآن چیزی بر ما بیفزاید. در ادامه ی همین خطبه خواهیم خواند که: {ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزیادة او نقصان} هیچ کس با این قرآن هم نشین نشد مگر آن که چیزی از او کاسته شد و چیزی بر او اضافه گردید. {زیادة فی هدی و نقصان من عمی} زیادتی در هدایت و کاهشی در نابینایی.
از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است که در روز قیامت به انسان ها گفته می شود: {اقرا و ارق} (کافی/ج2/ص606) یعنی بخوان و بالا برو. در آن روز کسانی که فقط علم به قرآن داشته باشند و قرآن با جانشان آمیخته نشده باشد توانایی خواندن قرآن را ندارند. فقط کسانی می توانند قرآن را بخوانند و بالا بروند که علاوه بر علم، به قرآن ایمان نیز داشته باشند و به آموزه های آن عمل کرده باشند. در هنگامه ی قیامت هر آیه ای که انسان با آن انس حقیقی داشته باشد سبب بالا رفتن انسان می شود.
1390/4/19